
یادداشت: محمدرضا ایازی
خبرگزاری آریا- یلدا فقط یک شب بلند زمستانی نیست. این شب فرصتی است برای مکث در شلوغی زندگی، برای دیدار دوباره و یادآوری اینکه هنوز با هم بودن ارزش دارد، حتی اگر سفرهمان ساده باشد و دستمان خالی. یلدا یادآوری رسم و روش اجدادمان است؛ شبی بدون جملات و تشریفات، ساده اما پر از مهر، صمیمت و محبت.
به گزارش خبرگزاری آریا در تبریز؛ در خاطره جمعی ما، خانوادهها دور کرسی جمع میشدند؛ کرسیای که نه فقط وسیله گرمکن بود، بلکه مرکز گفتوگو و همدلی بود. انار میشکستند و دانههای سرخ آن مهر را میان جمع پخش میکرد. کسی دنبال عکس گرفتن نبود و کسی حساب نمیکرد چه آورده یا چه کم دارد. اصل، بودن بود.
یلدا از دل جهانبینی کهن ایرانی آمده؛ جایی که تاریکی فقط تاریکی نبود و استعارهای از تنهایی، سرما و سختی بود. نور، نماد بازگشت به جمع و همدلی بود. حتی اگر چیزی برای خوردن نبود، حرف بود، قصه بود، حضور بود. همینها کافی بود تا شب کوتاهتر شود.
در گذشته، به ویژه در روستاها، یلدا فقط جشن نبود؛ تمرین همدلی بود و اگر خانوادهای سفره کوچکی داشت، یا تازهداماد و نوعروسی در تنگنا بودند، دیگران بیسر و صدا کنارش میایستادند.
اما نه با تجملات، نه با نمایش؛ با چند مشت آجیل معمولی، با یک پارچه ساده، با وقت گذاشتن. پیام روشن بود: تنها نیستی.
یکی از زیباترین رسوم یلدا در آذربایجان، چیلله گجه سی و چله قارپزی بود. خانوادهها در شب چله با سینیای از آجیل، انار، هندوانه و گاهی پارچه یا لباس، به دیدار تازهداماد و نوعروس میرفتند. این رسم نه نمایش قدرت بود، نه ثروت؛ بلکه علامت دلگرمی و حضور خانواده در آغاز زندگی مشترک بود.
هندوانه چله نماد وفور و برکت و همبستگی بود. همان جایی که معنا با حضور و توجه تعریف میشد، نه با هزینه.
آن روزها سرمایه مردم نه پول بود و نه ظاهر؛ سرمایه، رابطه عاطفی و همنوع دوستی بود. خانواده گسترده شبکهای بود که اگر یکی میلغزید، دیگری دستش را میگرفت.
یلدا بهانهای بود برای فعال شدن همین شبکه؛ برای دیدار، آشتی و کم کردن فاصلهها.
اما امروز، یلدا آرامآرام از آیین معناگرا به مراسم نمایشی تبدیل شده است. سفرهها سنگینتر شده، اما دلها نه. قیمتها بالا رفته، اما صمیمیت نه. رقابت در خرید، چیدمان و عکسهای شبکههای اجتماعی جای همدلی را گرفته است.
برای بعضیها، یلدا به جای شب پیوند، شب مقایسه شده است و وقتی کسی به خاطر ناتوانی مالی در خانه میماند، یعنی جایی از راه را اشتباه آمدهایم.
مشکل خود یلدا نیست؛ مشکل سبک زندگی ماست. ما از بودن با هم رسیدهایم به داشتن برای هم و از گرمای جمع به نور سرد نمایش.
راهحل اما ساده است. یلدا لازم نیست ارزان شود؛ باید ساده شود. کافی است محور سفره نباشد و به جای تجمل کنار هم بنشینیم، به جای عکس گرفتن قصه بشنویم و به جای رقابت، احوال هم را بپرسیم. یلدا خودش برمیگردد.
نقش رسانهها و سیاستگذاران فرهنگی هم کم اهمیت نیست. وقتی تبلیغ مصرف جای روایت معنا را میگیرد، آیینها تهی میشوند. یلدا با قصه، حافظخوانی، صدای بزرگترها و خاطره زنده میشود، نه با سفرههای پرنور اما سرد.
در نهایت، یلدا آیینه ماست. هنوز هم میتوان آن را نجات داد؛ اگر بپذیریم گرما از دل جمع میآید، نه از میزهای پرنور اما سرد.